نه اينك وقت آرميدن است
روزها گذشت از رويش جوانه اى
که سال پيش
به سمت قبله ام وطن
آهسته پا گرفت
در گذار از اين زمان
گر چه شاخه هاى عشقمان
خشکيده و افسرده گرديد
در هواى تلخ اين ديار دور
ليکن هنوز
ريشه راه مى زند به سوى سرزمينمان
ساقه بانگ مى دهد به غنچه ها
که هان
سر برآوريد از ميان شاخه ها
نه اينك وقت آرميدن است
و اين ميان
ناگهان
صدائى از سر خشم و نفرتى عجيب
نعره مى زند بر اندام بيشه ها
که خيز برآوريد و همصدا شويد
از براى خاکمان
که محبوس دژخيم و اهريمن است
که سال پيش
به سمت قبله ام وطن
آهسته پا گرفت
در گذار از اين زمان
گر چه شاخه هاى عشقمان
خشکيده و افسرده گرديد
در هواى تلخ اين ديار دور
ليکن هنوز
ريشه راه مى زند به سوى سرزمينمان
ساقه بانگ مى دهد به غنچه ها
که هان
سر برآوريد از ميان شاخه ها
نه اينك وقت آرميدن است
و اين ميان
ناگهان
صدائى از سر خشم و نفرتى عجيب
نعره مى زند بر اندام بيشه ها
که خيز برآوريد و همصدا شويد
از براى خاکمان
که محبوس دژخيم و اهريمن است
على امین