Wednesday, November 22, 2006

... عشق يعنى


عشق يعنى رد ظلم و بندگى
داد و فريادت هوا از بردگى
عشق يعنى زخم دست کودکى از فرط کار
حذف فقر و ديدن وى
بر فراز قله هاى افتخار



عشق يعنى مرگ دوران حجر
تن سپردن به نسيمى از سحر
عشق يعنى در دل مردم شدن
مانع از اعدام و رجم و
دادن فرصت به اين و آن شدن



عشق يعنى ايده خود داشتن
پرچم آئين خود افراشتن
عشق يعنى حرمت تك واژه ها
از قداستهاى اديان الهى
تا جهان بينى فرد بى خدا



عشق يعنى فکر کردن با زبان مادرى
رشد يافتن ٬ آرميدن ٬ بر زمين پدرى
عشق يعنى حق خلقهاى وطن بر سرنوشت
خط بطلان بلندى
بر سر تبعيضها ٬ بى پى نوشت

عشق يعنى ذره خاك وطن
جسم بى جان مبارز در کفن
عشق يعنى سرنهادن بر درون
ايستادن در ميان دره اما
دم برآوردن به جلاد برون



عشق يعنى تازه گرديدن به وقت خستگى
گفتن از آزادى وآزادگى
عشق يعنى از من و تو ٬ ما شدن
تکيه کردن برهم و
در نهايت بر سر خودکامگان ويران شدن

على امین